[ ]
به یادبود هفدمین سالگرد درگذشت جرمی برت، بازیگر تکرار ناشدنی شرلوک---نویسنده : Sherlock 221
نظرات
به یادبود هفدمین سالگرد درگذشت جرمی برت، بازیگر تکرار ناشدنی شرلوک هلمز


اگرچه او در طول ۴۰ سال کار خود در شخصیت‌های بسیاری ایفای نقش کرد، برت هم اکنون به خاطر بازی خود در نقش شرلوک هولمز در طی سالهای ۱۹۹۴ - ۱۹۸۴ در سریالی که شرکت فیلم‌های تلویزیونی گرانادا [۲۰] تهیه کرد، در ذهن‌ها مانده‌است.



 این سریال که برداشتی از داستان‌های آرتور کانن دویل بود توسط جان هاکس-ورث و دیگران نوشته شده بود.

 


 اگرچه او همیشه از اینکه در یک نقش ثابت بازی کند بیزار بود، در ۴۱ قسمت از این سریال بازی کرد.

بعد از قبول این نقش طاقت فرسا او تنها در چند نقش دیگر بازی کرد و اکنون او به عنوان نماد شرلوک هولمز شناخته می‌شود اثر سینمایی دیگری که در کارنامه او بیادگار مانده، فیلم پر آوازه My Fair Lady در سال۱۹۶۴میلادی است .



این اثر که در ایران با نام بانوی زیبای من شناخته می‌شود، نامزد دریافت ۱۲ جایزه اسکار بود که موفق به کسب ۸ جایزه شد. در تمام نقش‌های جرمی برت چیزی که بسیار واضح است طرز تلفظ دقیق کلمات توسط اوست.

 او در هنگام تولد دارای لکنت زبان بود و نمی‌توانست حرف "ر" را درست تلفظ کند. عمل جراحی ترمیمی در نوجوانی و به دنبال آن سالها تمرین به او قدرت تلفظی داد که رشک برانگیز بود. او بعدها گفت که چه هنگام کار و چه هنگام بی کاری هر روز تمرین سخن گفتن خود را انجام می‌داده. *برت از بیماری اختلال دوقطبی (Bipolar disorder) رنج می‌برد که با مرگ همسرش جوان ویلسون بدتر هم شد.

همسر برت کمی بعد از فیلم برداری قسمتی از سریال هولمز که در آن شرلوک هولمز می‌میرد از دنیا رفت.


برت با مرگ ویلسون ویران شد و دیگر هرگز ازدواج نکرد. برت بعد از مرگ همسرش مدتی بازی نکرد ولی بعد در سال ۱۹۸۶ در حالی که از مشکلات شدید عصبی به خاطر غم و اندوه و استرس ناشی از برنامه‌های فیلم برداری رنج می‌برد به بازیگری برگشت. در آخرین دههٔ زندگی خود، برت بارها به خاطر بیماری روانی خود به بیمارستان رفت و وضع سلامتی او در زمان فیلم برداری قسمت‌های پایانی سریال هولمز به طور محسوس رو به وخامت گذاشت.



قلب برت به علت یک تب رماتیسمی در دوران کودکی آسیب دیده بود و بدلیل استفاده از داروهایی مانند نمک لیتیم که برای بیماری روانی خود استفاده می‌کرد و همچنین مصرف سیگار ضعیف تر هم شد.

 ادوارد هاردویک گفت که برت در روز ۶۰ سیگار می‌خرید و در تمام روز آنها را مصرف می‌کرد. بعد از اینکه مشکل قلبی او آشکار شد، برت بارها سیگار را کنار گذاشت ولی دوباره آن را ادامه داد تا سرانجام در سن ۶۱ سالگی در ۱۲ سپتامبر ۱۹۹۵ درگذشت.



روحش شاد و یادش گرامی




برید ادامه ی مطلب تا عکس های مربوط به جرمی جوان و پیر رو ببینین.

دوستان به نظرتون این عکس شبیه کی هست؟

 

 



میبینید جرمی هم تو سن بندیکت خیلی با نمک بوده به نظر من باید شرلوک جرمی رو هم تو سن پایین تر شروع می کردن به فیلم برداری.
تعداد بازدید از این مطلب: 75
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

جمعه 21 آذر 1399 ساعت : 12:26 | نویسنده : شرلوک
زندگی نامه ی جرمی برت---نویسنده : Sherlock 221
نظرات


 

جرمی برت، مردی که تو ذهن و خاطرات تک تک ما ایرانیا نقش بسته و بیشتر مردم اون و به اسم شرلوک هلمز میشناسن .

به در خواست خیلی از دوستان و البته خودم  ،برای بهترین قهرمان کودکی ام .

 

 

 

یادمه هر هفته زمان  پخش سریال شرلوک هلمز که میشد، همه ی خانواده دور هم جمع میشدیم و خیره به تلویزین منتظر پخش سریال میشدیم.

با اینکه اون موقع سن زیادی نداشتم و در کل چیز زیادی از داستان های شرلوک هلمز سر در نمیاوردم ، ولی  دوبله ی فوق العاده ی سریال و هنرنمایی بی عیب و نقص جرمی برت، دادزدن های ناگهانی و سکوت طولانی شرلوک ،باعث شده بود که هر روز و هر روز بیشتر مجذوب شرلوک میشدم .

شاید اگرقرار بود  سر دویل نویسنده ی داستان های شرلوک نقش آفرین قهرمان کتابش انتخاب کنه  کسی جز جرمی رو برای این کار  انتخاب نمی کرد و چه ناراحت کننده است که انسان های بزرگ خیلی زود دنیای ما رو ترک میکنن .

به علت زیاد شدن حجم ،  توی سه پست  زندگی نامه ی جرمی برت نقش آفرین شرلوک هلمز دهه ی 80 و براتون میزارم کسی که خودم عاشقانه میپرستمش.

 

 

در كتاب ركوردهای گینس نام شرلوك هلمز به عنوان شخصیتی نام برده شده كه بیشترین اثر تصویری و نمایشی براساس داستانهای او ساخته شده، طبق آمار این كتاب از سال 1900 تاكنون 75 بازیگر در 211 اثر تصویری نقش شرلوك هلمز را بازی كردند كه از این میان به اعتقاد بسیاری از شرلوك هلمز شناسان جرمی برت در سریال تلویزیونی تولید تلویزیون گرانادا، بهترین تصویر و نزدیكترین تصویر به شخصیت اصلی را ارائه داده است.

 

سریال شرلوك هلمز طی سال‌های 1984 تا 1994 در 41 قسمت 60 تا 120 دقیقه‌ای توسط تلویزیون گرانادای انگلستان تولید و از شبكه Itv پخش شد. تهیه‌كننده سریال ابتدا مایكل كاكس بود و تهیه قسمت‌های بعدی را ویندهام دیویس برعهده گرفت. تمام دكورها از جمله محل زندگی شرلوك هلمز در خیابان بیكر در منچستر و در استودیوهای گرانادا ساخته شد. این استودیوها بعدها به یكی از مراكز توریستی تبدیل و در سال 1999 بسته شد.

 

                             

 

تمام اتفاقات و حوادثی كه در سریال به تصویر كشیده شده‌اند دقیقاً مطابق با نوشته‌های كانن دویل بودند. تنها تغییر عمده در سریال این بود كه هلمز مصرف كوكائین را در داستان «جای پای شیطان» برای همیشه كنار می‌گذارد. این موضوع به درخواست خود جرمی‌برت و تایید نوه كانن دویل كه یكی از مشاوران تولید سریال بود انجام شد.

 

 

 

 

 

 

 

 

جرمی برت، مردی که تو ذهن و خاطرات تک تک ما ایرانیا نقش بسته و بیشتر مردم اون و به اسم شرلوک هلمز میشناسن .

 

 

 

سریال شرلوك هلمز در انگلستان از شبكه Itv و در آمریكا از شبكه Pbs پخش شد. در سال 2003 شبكه بی‌بی‌سی2 حق پخش سریال را در اختیار گرفت و این سریال طی دو سال شنبه‌ شب‌ها از این شبكه به روی آنتن رفت و این اتفاق نادری بود چون معمولاً بی‌بی‌سی علاقه‌ای به پخش تولیدات Itv ندارد. در مارس 2006 نیز مجدداً Itv پخش این سریال را از سر گرفت.

 

 

 

 


 «پیتر جرمی ویلیام هاگینز» در ۳ نوامبر سال ۱۹۳۳ زاده شد. او پس از برادرانش، جان، پتریک و مایکل کوچکترین فرزند خانواده بود. پدرش یک سرهنگ سخت گیر ارتش، یک لُردزاده و وارث یک کارخانه ی شکلات سازی بود. جرمی جوان در کالج اِتِن « Eton » تحصیل می کرد.



 
 پیشرفت تحصیلیش به فاجعه می ماند؛ چرا که او مبتلا به «دیسلکسیا» بود، خیلی ساده یعنی کمبود توانایی در خواندن.
 به علاوه، او در گویش مشکلی داشت که نمی توانست حرف R را درست تلفظ کند، بنابراین در تمام عمر، هرروز فنّ بیان کار می کرد تا به مشکلش فائق آید.
جرمی عضو گروه کُر کالج بود و همین موضوع باعث شد هر چند به کندی، تحصیلاتش را ادامه دهد. اما پدرش برای حفظ آبروی خانواده به او دستور داد نام خانوادگیش را عوض کند!

این شد که از یک نام پرطمطراق اشرافی تبدیل شد به «جرمی بْرِت». 

 


 

جرمی پس از این عدم موفقیت پی استعدادش در بازیگری رفت و در Central School Of Speech And Drama تحصیل کرد. جرمی برای اولین بار در سال ۱۹۵۴در منچستر روی صحنه ی تئاتر رفت. در سال ۱۹۵۶ به تئاتر برادوی رسید و نقش های نمایش های شکسپیر را بازی کرد.

 

روی صحنه ی تئاتر بود که برای اولین بار بدل به «شرلوک هلمز» شد. او در سال ۱۹۵۸ ازدواج کرد و حاصل ازدواجش، پسری به نام «دیوید ریموند ویلیام هاگینز» شد که اکنون ۵۱ سال دارد و یک کاریکاتوریست و رمان نویس است. اما همسر جرمی، او را با ماجراهایی ترک کرد و جرمی هم در سال ۱۹۶۲ مجبور به طلاق شد. او وارد تلویزیون هم شد و در سال ۱۹۶۶ در سریال « سه تفنگدار» در نقش «دارتانیان» بازی کرد و به شهرت رسید و کاراکترش در «رقبا» (The Rivals) هم بین انگلیس ها محبوبیت داشت، همچنین در سریال «قهرمان» (The Champions) و بارُن (The Baron) هم نقش های منفی درخشانی خلق کرد.

 

 

 

پسر جرمی‌برت پل هاگینز هم اكنون یكی از معروف‌ترین فیلمنامه‌نویسان جامعه هنری انگلستان است .

 




 

 

 

جرمی همیشه به شوخی می گفت در قرن بیستم زندگی می کند، اما هرگز نقش امروزی ندارد. به دنیای سینما هم راه یافت و در سال ۱۹۶۴ در فیلم معروف  «بانوی زیبای من» در نقش فرِدی بازی کرد، اما با آن که مدت ها آوازخوان کالج بود، صدای آوازش دوبله شد!

 

 

 

 

 

جرمی برت در فیلم  my fairy lady

 

                                              

 

 

 

 

 

با پیشنهاد « اُدری هپبورن»  نقش برادر او را در فیلم « جنگ و صلح»  گرفت و برای دومین بار با بانو هپبورن هم بازی شد. در سال ۱۹۶۷ حتی کاندید بازی در نقش «جیمز باند» به جای «شان کانری» در فیلم «در سرویس مخفی اولیاحضرت» و «زندگی کن و بگذار بمیرد» شد، اما نقش هربار به «جرج لِیزِنبی» و «راجر مور» رسید.

 

 

 

وی در سال ۱۹۷۶ دوباره ازدواج کرد، این بار با > جوآن سولیوان ویلسن<  ، و این بار زندگیش عاشقانه بود. آخرین فیلم او در سال ۱۹۹۶، یک سال پس از مرگش اکران شد. فیلم  Moll Flanders نام داشت و «رابین رایت پن» هم در آن نقش آفرینی می کرد.

 جرمی در دهه ی  50 زندگی اش بود  که برای بازی در بزرگترین کاراکترش انتخاب شد. سری شرلوک هلمز که با « ماجراهای شرلوک هلمز» در سال ۱۹۸۴ آغاز شد و با « بازگشت شرلوک هلمز» و «خاطرات شرلوک هلمز» تا سال ۱۹۹۴ ادامه یافت.

 

 

 

 

جرمی در ۴۱ اپیزود تلویزیونی در نقش هلمز ظاهر شد و نقش دستیارش، دکتر «جان واتسن» ابتدا به «دیوید بروک» و سپس >ادوارد هاردویک<  سپرده گردید. خودِ جرمی برت قبلاً در نقش واتسن در تئاتر ایفای نقش کرده بود و به این ترتیب، در دسته ی سه بازیگری قرار گرفت که هم نقش هلمز و هم نقش واتسن را بازی کرده اند (دو بازیگر دیگر این سری «رجینالد اوون» و «پتریک مک نی» هستند). او تصمیم گرفت بهترین شرلوک هلمزی شود که دنیا به خود دیده، بنابراین تحقیق گسترده ای روی نقشش و سِر آرتور کانن دیل انجام داد.

 

 

 

 

 

 

 

 به شهادت یک جهان بیننده، او محبوب ترین هلمز دنیا شد. بازی شگفت انگیز او، نبوغی که از چهره و چشمان درخشان و حرکاتش ساطع می شد، میمیک چهره ی عصبی و لبخندهای دهم ثانیه ای، کوچکترین نگاه ها، زبان بدن و حرکات پر از اعتماد به نفس و همچون یک رقاص پرآوازه، نشان از بازیگر اَبَرستاره ای داشت که یک کاراکتر افسانه ای را جان بخشیده بود.

 

 

جرمی برت، مردی که تو ذهن و خاطرات تک تک ما ایرانیا نقش بسته و بیشتر مردم اون و به اسم شرلوک هلمز میشناسن

 

 

 

 

 

اما تراژدی بدتری هم برای جرمی در راه بود. همسر محبوبش، جوآن، در میانه ی فیلمبرداری سری «بازگشت شرلوک هلمز»، در سال ۱۹۸۵ بر اثر سرطان درگذشت. این حادثه آخرین ضربه را بر جرمی وارد کرد و بیماری روحیش علنی شد.


 

 

 

 

جرمی و جوآن


او به شدت مبتلا به افسردگی گردید و مجبور به مصرف لیتیوم و داروهای بسیار قوی شد. از این به بعد، آن چه در قسمت های آتی سریال دیده می شود، خودِ جرمی برت است، نه شرلوک هلمز.


 

 

 اگر خاطر بینندگان حرفه ای باشد، در بسیاری از اپیزودها، او روی خود را با پتو می پوشانَد و بیمار است. این یک حقیقت بود.

 

 

 

کار به جایی رسید که به ضرب و زور دارو و ویلچیر و ماسک اکسیژن خود را به سر صحنه می رساند، دوستان و همکارانش همگی نگرانش بودند اما او تنها می گفت: «دوستان، نمایش باید ادامه یابد!» تا سال ۱۹۹۴، جرمی به سختی بازی در آخرین سناریوهای نگاشته شده را به پایان رساند و در این حین، بارها بخاطر بیماری روحی در بیمارستان بستری شد، اما پس از پایان نقشش، کاملاً از پا افتاد.

 

 

 

سرانجام جرمی برت، در ۱۲ سپتامبر سال ۱۹۹۵ و در ۶۱ سالگی، بر اثر نارسایی قلبی در منزلش، واقع در کلَفَم لندن فوت کرد.

 

 

 


در کنار درخشش بی بدیل جرمی برت در این نقش برای ماندگاری این سریال، یک دلیل شیرین ایرانی هم داریم. استاد «بهرام زند» با آن صدای جادویی، کلامی را از دهان جرمی خارج می کرد که او را برای ما عزیزتر می ساخت. البته چند قسمتی ر «جلال مقامی» به جای برت صحبت می کرد، اما بیننده تنها زمانی می تواند به ارزش کار بهرام زند پی ببرد که سریال را به زبان اصلی ببیند و بشنود که جنس صدا و بیان این دو، تا چه حد به هم نزدیک است. من برای تمام خاطرات خوشی که از صدای زیبای آقای زند دارم، دست بوس و قدردان ایشان هستم. اصولاً ویژگی بارز جرمی را صدای زیبایش و بیان اشرافی واژه ها می دانند، صدایش نسخه ی انگلیسی صدای بهرام زند است
!

 



 

زمانی كه به جرمی برت گفتند كه تو خود شرلوك هلمز را بازی كردی جواب داد:« من 33 بار در نقش شرلوك هلمز ظاهر شدم ولی معتقدم شرلوك هلمز واقعی در ذهن مردم هست هیچ بازیگری نمی‌تواند ادعا كند كه خود شرلوك هلمز را بازی كرده چون هر خواننده‌ای دستور ذهنی خود را از این شخصیت دارد»


!

 

 


هیچگاه از یاد ما ایرانی ها پاک نخواهی شد

و البته من خیلی خوشحالم که برگشت شرلوک هلمز بعد از جرمی برت توسط بندیک کامبربچ صورت گرفته
به نظر من بندیک میتونه یک شرلوک به یاد ماندنی همانند جرمی هلمز بشه
  
.

 

 

تعداد بازدید از این مطلب: 100
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

جمعه 21 آذر 1399 ساعت : 12:15 | نویسنده : شرلوک
بیوگرافی اندرو اسکات---دوشنبه 25 شهریور 1392ساعت : 11:23| نویسنده : کیمیا
نظرات

 

 

نام کامل : اندرو اسکات


متولد : 21 اکتبر 1976 . دابلین ، ایرلند


قد : 1.73 متر


چ
پ دست

 

بازیگر تئاتر ، سینما ، تلویزیون و رادیو


شناخته شده برای بازی در نقش جیم موریارتی
در سریال شرلوک تولید بی بی سی
 
 




تنها پسر خانواده؛ خواهرش سارا دو سال از او بزرگ تر و هانا نه سال از او کوچک تر است. پدرش جیم در یک آژانس اشتغال کار می کرد؛ و مادرش نورا معلم هنر دبیرستان بود.

در یک مدرسه ی پسرانه ی کاتولیک در شرق دابلین تحصیل کرد.از 7 یا 8 سالگی در تئاتر کودکان در مدرسه ایفای نقش می کرد و در دو پیام بازرگانی برای تلویزیون ایرلند حضور داشت. در هفده سالگی کار حرفه ای خود را با فیلم ایرلندی Korea آغاز کرد. Korea در سال 1995 اکران شد.


اندرو اسکات در اولین فیلم سینماییش Korea

اندرو در دانشکده Trinity در دابلین ثبت نام کرد تا در تئاتر مدرک بگیرد ولی خیلی زود احساس کرد که گوش دادن به سخنرانی ها به جای انجام خود کار وقت تلف کردن است، پس رفت تا در تئاتر Abbey در ایرلند هنرنمایی کند و در شش نمایش نامه ایفای نقش کرد.
در 1997 یک نقش کوچک در سینمایی Saving Private Ryan به کارگردانی استیون اسپیلبرگ بازی کرد و سپس نقش ادموند در نمایش نامه Long Day's Journey into Night به کارگردانی کارل ریسز را برعهده گرفت که به کسب جایزه ی مستقل Spirit بازیگر سال انجامید.

در 1999 به لندن نقل مکان کرد تا در فیلم تلویزیونی Longitude به همراه مایکل گمبون بازی کند. Longitude برنده ی هفت بفتا از جمله بفتای بهترین بازیگر نقش اول مرد برای مایکل گمبون شد. اسکات در لندن با هنرنمایی های متعدد در تئاتر تحسین منتقدین را برانگیخت و به یک بازیگر همه کاره و با استعداد درخشان شهرت پیدا کرد.


اندرو اسکات به همراه مایکل گمبون در Longitude

در سال 2000 در درام سینمایی Nora هم بازی ایوان مک گرگور بود؛ به علاوه در تلویزیونی The American به همراه دایانا ریگ و متیو مودین حضور داشت. و سپس در نمایش نامه ی Dublin Carol نقش مقابل برایان کاکس را در تئاتر Royal Court لندن برعهده داشت. در 2001 در مینی سریال حماسی شبکه ی HBO ، Band of Brothers ایفای نقش کرد. اسکات جو پشت صحنه ی Band of Brothers را افتضاح توصیف کرده بود.


اندرو اسکات درحال امضادادن به طرفداران (سال های مختلف)


نامه ی تشکر اندرو اسکات از طرفدارانش برای هدیه ی تولدش در 2012 (سمت چپ)
و مجموعه ی کامل Band of Brothers با امضای اندرو اسکات (سمت راست)
andrew-scott-online.tumblr.com


  اسکات برای نقش تامی مک گانن درکمدی Dead Bodies موفق به کسب ایفتای 2003 بهترین بازیگر نقش اول مرد شد. در 2004 از طرف سازمان European Film Promotion به عنوان یکی از ستارگان فیلم های اروپایی انتخاب شد.
 در 2005 پس از هنرنمایی در سریال شش قسمتی My Life in Film، اولین جایزه ی Olivierش را برای بازی در نمایش نامه A Girl in a Car with a Man به دست آورد؛ در سپتامبر همین سال نیز در نمایش نامه ی Aristocrates از برایان فریل نقش کازیمیر را برعهده داشت و در وب سایت whatsonstage.com به عنوان بهترین بازیگر به انتخاب بینندگان شناخته شد. در سال 2006 با نمایش The Vertical Hour از دیوید هیر در برادوی آغاز به کار کرد. اسکات در این نمایش با بیل نای و جولیان مور هم بازی بود. او برای این نقش نامزد جایزه ی درام برتر 2007 شد. Dying City کار تئاتر دیگر او در 2006 بود که در Royal Court لندن اجرا شد.


اندرو اسکات در A Girl in a Car with a Man


اندرو اسکات در Aristocrates

در 2008 با مینی سریال John Adams در نقش سرهنگ ویلیام اسمیث به شبکه HBO بازگشت و در چهار قسمت از هفت قسمت سری بازی کرد. فیلم تلویزیونی Little White Lie نیز در همین سال پخش شد. فیلم نامه نویس سایمون استفنز برنده ی Olivier، شوی Sea Wall را مخصوصا برای بازی اندرو نوشت. Sea Wall ابتدا در 2008 در تئاتر Bush لندن اجرا شد؛ در 2009 در فستیوال ادینبورگ تمام بلیت هایش به فروش رفت؛ در 2012 به عنوان فیلم کوتاه در وب سایت رسمی خود به فروش گذاشته شد و در تابستان 2013 دوباره در National Theatre لندن به روی صحنه رفت.


اندرو اسکات در Little White Lie به همراه الین کسیدی

 

پوستر فیلم کوتاه Sea Wall (سمت چپ) و پوستر نمایش سال 2013 (سمت راست)

در اواخر 2009 اندرو اسکات در نمایش Cock در تئاتر Royal Court لندن که کاملا پر شده بود، ظاهر شد و در 2010 جایزه ی Olivier موفقیت برجسته را مشترکا با بن ویشو ، کاترین پارکینسون و پل جسن بازیگران نمایش نامه، کارگردان نمایش نامه جیمز مک دونالد و نویسنده مایک بارتلت برای Cock به دست آورد.


اندرو اسکات در Cock به همراه بن ویشو

اسکات در 2010 دو بار با تولیدات بی بی سی شناخته شد. در ابتدا با ایفای نقش بی نقص پل مک کارتنی در فیلم  Lennon Naked و سپس با نقش دورازانتظار جیم موریارتی در بازی بزرگ، قسمت سوم سریال شرلوک


اندرو اسکات در Lennon Naked

در کم تر از نه دقیقه ای که او در نقش جیم موریارتی بزهکار مشاور در پایان فصل اول سریال شرلوک ظاهر شد، اسکات یک تصویر قوی از یک مرد نامتعادل از نظر روانی، در عین حال شوخ و همچنین مرموز ارائه کرد. بازیگری شجاعانه و بی نظیرش  باعث شد کاراکتر جیم موریارتی که قرار بود تنها در همان صحنه ظاهر شود در هر سه اپیزود فصل بعدی که در سال 2011 پخش شد، حضور یابد؛ او را به یکی از ترند های توییتر بریتانیا تبدیل کرد؛ و هم چنین یک بفتا برای بهترین بازیگر نقش مکمل مرد در سال 2012 و یک ایفتا برای بهترین بازیگر نقش مکمل مرد در سال 2013 برای او به ارمغان آورد. (هر دو این جوایز برای فصل دوم سریال به او تعلق گرفتند.) او در فصل سوم شرلوک در فلش بک حضور دارد.
از او خواسته شده بود که با لهجه ی ایرلندی خودش در نقش موریارتی ظاهر شود. رقبای او برای بفتای 2012 مارتین فریمن، جوزف مول و استفن ری بودند.
اسکات درباره ی خواندن نظرات کاربران توییتر درباره ی جیم موریارتی گفته بود :
«مثل این می مونه که بری توی یه اتاق و مشت بخوری، بعد ببوسنت و بغلت کنن و ازت تعریف کنن؛ بعد یکی بگه «از کرواتت خیلی خوشم میاد.» و یه کشیده بهت بزنه و بعد از اتاق هلت بدن بیرون. پس جواب اینه که وارد اتاق نشید.»



اندرو اسکات در مراسم Nominee's Party بفتای 2012 ، 10 می

ویدیوی مصاحبه ی اندرو با Red Carpet News TV با زیرنویس اختصاصی

 


ویدیوی اهدای بفتای 2012 به اسکات


حجم 13.1 مگابایت


در زمستان 2010 در نمایش نامه ی Design for Living ایفای نقش کرد؛ درحالی که این نمایش پس از 15 سال دوباره در لندن اجرا می شد. همچنین در یک قسمت از سریال Foyle's War در نقش جیمز دوروک ظاهر شد که مجله ی Slant آن را یک هنرنمایی چشمگیر توصیف کرد. اسکات در 2010 در یک قسمت از سریال Garrow's Law به عنوان بازیگر مهمان حضور داشت.از دیگر کارهای اخیر او فیلم کوتاه Chasing Cotards و فیلم تحسین شده ی Anton Chekhov's The Duel هستند.



اندرو اسکات و بندیکت کامبربچ در Design for Living – First Night at the Old Vic سپتامبر 2010

اندرو اسکات در 2011 نقش اول نمایش نامه ی Emperor and Galilean تولید Royal National Theatre را بازی کرد و در بیش تر سه ساعت و نیم زمان نمایش روی صحنه حضور داشت. در دو قسمت از سریال  The Hour ساخت بی بی سی 2 نیز نقش یک بازیگر شکست خورده را ایفا کرد. و برای ادامه ی نقش جیم موریارتی در فصل دوم، به سریال شرلوک بازگشت؛ و در لیست The Hospital Club and Time out صد شخص پرنفوذ در عرصه ی سینما و تلویزیون قرار گرفت.


اندرو اسکات در Emperor and Galilean


MediaGuardian Edinburgh International Television Festival 2012

در 2012 اندرو در برنامه ی جاه طلبانه ی Ulysses جیمز جویس در رادیو بی بی سی هنرنمایی کرد؛ کار رادیویی دیگر او در 2012، The Great Gatsby بود. اسکات علاوه بر کار در رادیو در 2012 در سریال هیجان انگیز Black Out ساخت بی بی سی  نقش مقابل کریستوفر اکلستون را برعهده داشت و نخستین نقش اولش را  در سریال درام The Town شبکه ITV ایفا کرد. فیلم تلویزیونی The Scapegoat نیز با بازی اسکات در نقش پائل در سپتامبر 2012 از شبکه ITV پخش شد.


سریال The Town


اندرو اسکات در The Scapegoat

در 2013 اسکات، کمدی ایرلندی The Stag و مینی سریال Dates را به کارنامه ی هنری خود اضافه کرد؛ و جایزه ی بهترین بازیگر رادیو بی بی سی را برای نمایش درام رادیویی Betrayal دریافت کرد.


اندرو اسکات در Dates به همراه شریدن اسمیث


اندرو اسکات در The Stag premiere at TIFF

اندرو در اکشن Locke به کارگردانی استیون نایت ایفای نقش کرده و این فیلم در سپتامبر 2013 به طور ویژه در فستیوال بین المللی فیلم ونیز اکران شد.

اندرو اسکات در دو قسمت از سری سوم سریال شرلوک ایفای نقش کرد.



جمع آوری و ترجمه ی مطالب : کیمیا
با تشکر از Asi برای ارسال ویدیوی مصاحبه و مهرناز برای همکاری در ترجمه

منابع

imdb.com   sherlockology.com   wikipedia.com   tumblr.com
  bbcamerica.com   andrew-scott-online.com

 

تعداد بازدید از این مطلب: 141
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

جمعه 21 آذر 1399 ساعت : 12:12 | نویسنده : شرلوک
ده نکته در مورد شخصیت شرلوک هلمز --نویسنده : مهرناز
نظرات
1. شرلوک هلمز در اصل قرار بود شرینفورد نامیده شود
این اسم احتمالا به خاطر بازیکن کریکتی که نامش شرلوک بود بدین اسم تغییر کرد. سر ارتور کانن دویل که خالق شخصیت هلمز است، طرفدار بازی کریکت بود و به نظر می رسد اسم شرلوک در ذهنش نقش بسته بود. خود دویل هم به بازی کریکت علاقمند بود و بین سال های 1899 و 1907 برای کلوپ کریکت مارلیبرن در ده بازی رده ی اول شرکت کرد - که بسیار هم مرتبط است چرا که خیابان بیکر در محله ی مارلیبرن لندن قرار دارد. 
 
2.اولین رمان شرلوک هلمز فروش چندانی نکرد
 
 
این کاراگاه در رمان اتود در قرمز لاکی (1887) برای اولین بار ظاهر شد که توسط دویل 27 ساله نوشته فقط در مدت سه هفته نوشته شده بود. گفته می شود که دویل از استاد دانشگاهش در ادینبرا، دکتر جوزف بل، الهام گرفته است که می توانست مریضی بیماران را از روی چهرهایشان وقتی وارد اتاقش می شدند تشخیص  دهد. دیگر منشا الهام مهم در خلق شخصیت شرلوک هلمز کاراگاه س. آگوست دوپین، شخصیت یکی از داستان های ادگار آلن پو (که قاب عکس او در اتاق شرلوک در تصویر بالا دیده می شود) بوده است. دویل این کتاب را در حالی نوشته که به سختی در مطبی در شهر پورتسموث امرار معاش می کرد. بسیاری از ناشران چاپ این رمان را نپذیرفتند و در آخر در سالنامه ی کریسمسی بیتون چاپ شد. این اثر فروش خوبی نداشت و تقریبا بدون هیچ اثری به فراموشی سپرده شد.
 
3.دومین رمان شرلوک هلمز نتیجه ی مهمانی شام با اسکار وایلد بود
یکی از افرادی که اولین رمان را دوست داشت، ویراستار جوزف استادارت بود که مجله ی ماهیانه ی لیپینکات را ویرایش می کرد. او در یک مهمانی شام در سال 1889 دویل را راضی کرد که دومین رمان با حضور این کاراگاه را بنویسد تا به طوری هفتگی در مجله چاپ شود. وایلد (نویسنده ی انگلیسی) که در این مراسم حضور داشت همچنین قبول کرد که برای مجله یک رمان بنویسند که تنها رمانش به اسم تصویر دوریان گری بود و در سال 1890 همان سالی که رمان نشان چهار دویل به چاپ رسید منتشر شد.
 
4.شرلوک هلمز کلاه شکار گوزن به سر نمی گذاشت. البته نه به آن صورت
تصویر معروف شرلوک هلمز که کلاه شکار گوزن به سر دارد محصول تصاویر معروفی است که به همراه داستان های کوتاه در مجله ی استرند از سال 1891 منتشر شدند. در این زمان است که ظاهرا شرلوک هلمز به پدیده ی جهانی تبدیل شده بود. سیدنی پژت که تصویرگر این اثر بود هلمز را وقتی با کلاه شکار گوزن می کشید که این کاراگاه برای تحقیق در مورد معمایی که در خانه های خارج از شهر و روستا های کوچک به خارج از شهر می رفت، اما اکثر مردم فکر می کنند که این کاراگاه همیشه وقتی برای تحقیق در مورد پرونده ها می رود این کلاه را بر سر می گذارد.
 
5.شرلوک هلمز معروف ترین شخصیت داستانیست که به دفعات به تصویر کشیده شده است
بنابر بر سایت آی ام دی بی هلمز در 226 فیلم ظاهر شده است و از آغاز تاریخ سینما در اواخر قرن 19 چند ده بازیگران متفاوت در این نقش ظاهر شده اند. دور از ذهن نیست که به خاطر شهرت این کاراگاه، چندین نویسنده ی دیگر به فکر رقابت با شرلوک هلمز افتادند. 
 
6. شرلوک هلمز معروف ترین شخصیت داستانی که بیشترین دفعات به تصویر کشیده شده است نیست
 
البته فقط در صورتی که غیر انسان ها (یا نیمه انسان ها) رو حساب کنیم. دراکولا با 239 حضور در سینما و تلویزیون بیشتر از کاراگاه بزرگ به تصویر کشیده شده است اما چون دراکولا نیمه انسان و نیمه خون آشام اس، هلمز شخصیت 100% انسانیه که بیشترین بار به تصویر کشیده شده است.
 
7. شرلوک هلمز استنتاج نمی کرد
 
حداقل نه در اغلب موارد. در عوض، اگر بخواهیم از لحاظ تکنیکی دقیق شویم،  او از روش منطقی به اسم ربودن (استنتاج بهترین تبیین) استفاده می کرد. تفاوت بین استنتاج وتبیین در این است که دومی بر اساس استنباط از شواهد است در حالی که نتیجه گیری حاصل لزوما درست نیست. اما، در استنتاج، نتیجه گیری حاصل از شواهد موجود گرفته می شود که همیشه درست است. اما به نظر می رسد چون نتیجه گیری شرلوک همیشه درست است شاید در اصل همان استنتاج باشد!
 
8. هلمز هرگز جمله ی "بدیهیه، واتسون عزیزم" را نگفته است
 
در داستان ها و رمان ها ی اصلی کانن دویل این جمله وجود ندارد. هلمز عبارات "بدیهی" و "واتسون عزیزم" را در قسمت های مختلف می گوید اما ترکیب آن ها بعدتر انجام شده چرا که به زیبایی برتری واضح هلمز به دوست عزیز و متضادش نشان می دهد. اولین مدرک استفاده از این عبارت دقیق در رمان پ.چ. وودهاوس به نام پ.اسمیت، خبرنگار در سال 1915 (سال 1294 ه.ش.) ثبت شده است. 
 
9. موزه ی شرلوک هلمز در آدرس 221بی خیابان بیکر هست و نیست
 
 
با وجود اینکه این موزه در لندن با آدرس 221 بی آمده است که منطبق بر این آدرس معروف در داستان هاست، ساختمان موزه بین پلاک 237 و 241 خیابان بیکر قرار دارد که از لحاظ موقعیت (هر چند غیر رسمی) در پلاک 239 است.
 
10. سر آرتور کانن دویل به شرلوک محدود نمی شود
 
 
او در واقع موفقیت های خیلی بیشتری داشته. در میان سایر دست آوردهاش، کمپین حقوقی او بود که منجر به تاسیس دادگاه تجدید نظر جنایی شد. او برای فعالیت های خبرنگاری اش در دوران جنگ بوئر دوم نشان شوالیه گری گرفت و نه برای خدماتش به ادبیات، حقوق یا پزشکی. کلمه ی grimpen  (به معنی زمین خیس و گل آلود) را به او مدیونیم که از عبارت Grimpen Mire در داستان هیولای بسکرویلز گرفته شده است. او رمان های تاریخی (از جمله "همراهان سفید" و "سِر نایجل" که در قرن چهاردهم اتفاق می افتد) نوشته است که بیشتر از داستان های جنایی اش برایش ارزشمند بودند. وینستون چرچیل هم موافق بود و طرفدار پر و پا قرص رمان های تاریخی اش بود. دویل همین طور داستان های تخیلی عاشقانه هم می نوشت مانند دنیای گمشده (1912) که الهام بخش رمان ژوراسیک پارک مایکل کرایتون بود و همین طور فیلم استیون اسپیلبرگ که نام قسمت دوم رمان و فیلم را به خاطر ادای احترام به دویل "دنیای گمشده" گذاشتند. دویل همچنان خودش پرونده های حقوقی را به عهده می گرفت. برای آشنایی با معروف ترین پرونده ی واقعی دویل، رمان "آرتور و جرج" نوشته جولیان بارنز را بخوانید. 
 
 
ترجمه از بیکر استریت
 
 
تعداد بازدید از این مطلب: 141
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

جمعه 21 آذر 1399 ساعت : 12:10 | نویسنده : شرلوک
10 نکته درباره سر آرتور کانن دویل که کمتر کسی می داند---نویسنده : کیمیا
نظرات

1
او شرلوک هلمز را با جگر چرب غاز - نوعی غذای اعیانی - مقایسه میکرد. ...و دویل از این غذا به شدت متنفر بود همانطور که به یکی از دوستانش گفته بود: " آنقدر از [هلمز] لبریز شده ام که همان احساسی که نسبت به جگر چرب غاز دارم به او هم پیدا کرده ام، غذایی که یک بار بیش از اندازه از آن خوردم و از آن روز تا به الآن شنیدن نام آن حالم را به هم می زند."

2
ما داستان های دویل را مدیون این هستیم که هیچکس او را به عنوان یک پزشک نخواست.
 اگر به عنوان یک پزشک موفقیتی در کار کسب نکردید، یک رمان نویس مشهور شوید! پس از دریافت مدرک پزشکی از دانشگاه ادینبورگ و کار در یک کشتی به عنوان جراح، سر کانن دویل مطب خودش را در  Southsea  باز کرد. بیماران بسیار اندکی به او مراجعه می کردند پس دویل در اوقات بیکاری شروع به داستان نویسی کرد.
 
3
دویل و نویسنده ی پیتر پن ج.م.بری (  J.M.Barrie ) هم تیمی کریکت بودند.
نام تیم الله اکابریز ( Allah-Akabarries ) بود، ادغامی از نام بری و " الله اکبر " . این دو در دانشگاه ملاقات کرده و برای باقی عمر دوست هم ماندند.

4
 او یک بار یک خودرو خرید در حالی که هیچ گاه پیش از آن رانندگی نکرده بود.
بهترین راه برای یادگیری، موافقید؟ دویل یکی از نخستین ماشین سواران برجسته ی بریتانیا محسوب می شد، و خیلی زود خودرو دیگر تنها یک وسیله ی نقلیه برای او نبود، بلکه در سال 1911 در یک مسابقه ی جهانی اتومبیل رانی جاده ای شرکت کرد.

5
 او یک میلیون دلار صرف این کرد که به دنیا ثابت کند پری ها واقعی هستند.
سر کانن دویل نه تنها به وجود پری اعتقاد داشت، خستگی ناپذیرانه تلاش می کرد دیگران را نیز متقاعد کند. یک میلیون دلار او صرف ارتقا سندیت عکس های نه چندان مشهور پریان کاتینگلی شد.
(Cottingley Fairy :https://en.wikipedia.org/wiki/Cottingley_Fairies)
دویل بعد ها یک کتاب با نام بازگشت پریان نوشت.

6
 او لقب شوالیه را به خاطر داستان نویسی نگرفت.
شاه ادوارد هفتم سمت شوالیه را به پاس رساله ای به او داد که در حمایت از اقدامات بریتانیا در طول جنگ بائر در آفریقای جنوبی نوشته بود.

7
او خود یک کاراگاه تازه وارد بود.
هنگامی که دویل از شرلوک هلمز (یا پریان) نمی نوشت، طبعش را در حل پرونده های مجرمانه آزمود؛ با به کار بردن شیوه ای که نام " روش هلمز " را بر آن نهاده بود. در  ماجرای عجیب اسکار اسلیتر  پرونده ای که واقعا اتفاق افتاد، او موفق شد مدارک تازه ای بیابد و شاهدان را بازخواست کند - هر چند مقامات اسکاتلندیارد هیچگاه فرضیه های او را باور نداشتند.

8
دویل و هری هودینی بر سر معنویت با هم مشاجره داشتند.
دوستی آن ها ازهمان اوایل مشکلاتی پیدا کرد، هنگامی که دویل ، کسی که به عالم غیر مادی اعتقاد عمیق داشت، مصرانه بیان می کرد رفیق تردستش استعداد خدادادی تحلیل مادی دارد. اما هنگامی که هودینی مادی گرا در اجراهایش به تکذیب معنویت پرداخت دوستی آن دو از نظر ناپدید - یا همان تحلیل مادی شد.

9
اگر می خواهید کاری را کنید که مطابق میل دویل باشد، از او به خاطر تلاش هایش در زمینه اثبات معنویت یاد کنید نه آن کاراگاه.
ده جلد از شصت کتاب او درباره ی عالم غیر مادی بودند،  و با گذشت زمان دویل اصرار می کرد که معنویت گرایی بزرگ ترین میراث اوست. (اگر نمی دانید چرا به مورد شماره 1 مراجعه کنید.)

10
آخرین سخنان او حرف هایی بود که در گوش همسرش زمزمه کرد: " تو حیرت انگیزی"
دویل در خانه اش در ویندلشام مانور (Windlesham Manor) در هفتم جولای 1930 فوت کرد. همسرش، جین الیزابت لکی (Jean Elizabeth Leckie)، پس از 23 سال زندگی مشترک آن لحظه نیز در کنارش بود.

 

 
منبع : goodreaders

 

تعداد بازدید از این مطلب: 94
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

جمعه 21 آذر 1399 ساعت : 12:9 | نویسنده : شرلوک
کتاب صوتی شرلوک هلمز با صدای بندیکت کامبربچ---پنجشنبه 28 آبان 1394ساعت : 10:00| نویسنده : مهرناز
نظرات
اگر به کتاب های صوتی، شرلوک هلمز و بندیکت کامبربچ علاقه دارید، حتما از این داستان های اقتباسی شرلوک هلمز که با صدای بندیکت کامبربج ضبط شده لذت می برید.
 
 
 
 
The Trinity Vicarage Larceny
 
تعداد بازدید از این مطلب: 90
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

جمعه 21 آذر 1399 ساعت : 12:8 | نویسنده : شرلوک
بندیکت کامبربچ از قسمت ویژه می گوید---چهارشنبه 4 آذر 1394ساعت : 09:00| نویسنده : مهرناز
نظرات

بندیکت کامبربچ: فکر می کردم شرلوک ویکتوریایی رشته ی داستان رو از دست داده  

 
 
بندیکت کامبربچ قبول دارد که ممکن است بعضی از طرفداران از ویکتوریایی بودن قسمت ویژه ی کریسمسی شرلوک استقبال نکند. این بازیگر که نقش هلمز را در این قسمت بازی می کند در ابتدا فکر می کرد که تغییر دوره ی زمانی قسمت "عروس نفرت انگیز" به سال 1895 اشتباه است. 
 
کامبربچ گفت "فکر می کردم که دیگه رشته ی داستان گم شده و سریال رو به افوله...ولی بعدش در مورد ایده شون بیشتر توضیح دادند و درست و حسابی توجیم کردند و فک می کنم محشره. فوق العاده ست."
 
بعد از دو سال انتظار این اولین دیدار با شرلوک است و با آمدنش، تولید فصل جدید (که در زمان حال قرار دارد) از اوایل سال آینده شروع می شود. 
 
با وجود تردید کامبربچ در مورد واکنش طرفداران به قسمت ویژه، او می گوید که این یکی از لذت های بازی نقش شرلوک است."نمی تونیم جلوی این رو بگیریم که وقتی در شهرها و مکان های عمومی فیلم برداری می کنیم، مردم تو لباس دوران ویکتوریایی ازمون عکس نگیرند. تا حالا که طرفدارا رو مایوس نکردیم پس امیدوارم همین طوری بمونه- امیدوارم ازش لذت ببرند." 
 
کامبربچ  و مارتین فریمن تنها بازیگرانی هستند (به جز بازیل رتبن و نایجل بروس) که در نقش هلمز و دکتر واتسون رو به طور کلاسیک و مدرن ظاهر شدند. 
 
قسمت ویژه روز اول سال جدید در کانال ب.ب.سی1 در انگلیس و پی بی اس در آمریکا علاوه بر سینماهای جهان پخش خواهد شد. این اولین باری خواهد بود که شرلوک همزمان در آمریکا و انگلیس پخش می شود. 
 
شرلوک در بیش از دویست کشور جهان پخش شده است و در چین بسیار محبوب است به خصوص که تنها از طریق پخش آنلاین در دسترس است. کامبربچ گفت که هلمز همیشه جذابیت بین المللی داشته است:" فکر نمی کنم که این پدیده ربطی به موفقیت سریال ما داشته باشد. فکر می کنم به خاطر اختراع فوق العاده ی کانن دویل است که جذابیت جهانی برای همه ی ملیت ها دارد. او فردیه که از جامعه فراریه، باهوشه، تحملش برای آدم های معمولی کمه، بی نهایت کارآمد ولی ضعف هایی داره و جزای اعمال عجولانه شو می بینه. نمی شه فهمید کار به کجا ختم می شه- پتانسیل ماجراجویی بی نهایته." 
 
 
ترجمه از بیکر استریت
تعداد بازدید از این مطلب: 80
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

جمعه 21 آذر 1399 ساعت : 12:7 | نویسنده : شرلوک
34 نکته ی خواندنی در مورد "عروس نفرت انگیز"--- نویسنده : مهرناز
نظرات
***این پست حاوی مطالبی ست که داستان قسمت ویژه ی شرلوک را لو می دهد***
 
 
ما لحظه به لحظه ی قسمت ویژه ی شرلوک رو با دقت دیدیم تا نکته های ریزش رو دربیاریم. خطر لو رفتن داستان وجود دارد....
 
اگر در زمان پخش قسمت ویژه ی شرلوک "عروس نفرت انگیز" قدرت مشاهده ی درخشانتون به خاطر زیاده روی های سال نو ضعیف شده بود، جای نگرانی نیست!
 
ما با ذهن های (تقریبا) باز سریال رو دیدیم و به چند نکته ی خواندنی پی بردیم از جمله وایلدر منشی باشگاه Diogenes، شوخی های سر صحنه ی فیلم برداری، اشاره به داستان های اصلی دویل، تصویرگری پَجِت، قسمت های قبلی سریال شرلوک و غیره...
 
1-گشاد شدن مردمک (که به نظر ما چشم کامبربچ است نه فریمن) اولین اشاره به تاثیر مواد مخدر در داستان است. 
 
 
2-هر دو قسمت "پرونده ی صورتی" و "عروس نفرت انگیز" با بیدار شدن واتسون از کابوس بودن در جنگ افغانستان (با فاصله ی زمانی یک قرن) شروع می شود.
 
 
3-دیوید نِلیست در نقش مایک استمفورد به بازیگران اصلی سریال در لباس ویکتوریایی پیوسته بود و تنها یک بار قبلا در پرونده ی صورتی نقش دوست مشترکی که جان و شرلوک را به هم معرفی کرد ظاهر شده بود. 
 
 
4-نقاط اشتراک متعددی بین ملاقات هلمز و واتسون در داستان های اصلی دویل ("اتود در قرمز لاکی")، اولین قسمت  سریال شرلوک "پرونده ی صورتی" و ملاقاتشون در اینجا (با توجیه اینکه شرلوک مشغول خواندن نوشته ی وبلاگ جان از آشنایی شون بوده) وجود دارد. یکی از اون ها نقل مستقیم از داستان های اصلی دویل است ("جنگ برای بسیاری از افراد افتخار و ارتقا آورد. اما برای من به جز بدبختی و فاجعه چیزی نبود") که اینجا در روایت اولیه ی واتسون استفاده شده است.
 
 
5-واتسون و استمفورد در "اتود در قرمز لاکی" در بار Criterion ملاقات می کنند که در قسمت "عروس نفرت انگیز" گوشه ای از اسمش در پنجره قابل تشخیص است. پشت سر واستون و استمفورد پوستر تبلیغ نمایشگاه لندن دیده می شود. (همین پوستر بعدتر در خیابانی که عروس در آن "خودکشی" می کند دیده می شود با اینکه در روایت داستان چند سالی از این ملاقات گذشته است)
 
 
6-در صحنه ی زیر، اشاره به داستان "ماجرای لعل آبی" نوشته ی دویل که در کریسمس اتفاق می افتد و پر از پرندگان است دیده می شود چرا که جدیدترین داستان شرلوک هلمز به قلم واتسون به واقع در سال 1892 در مجله ی استرند چاپ شده بود. 
 
 
7-بیلی جوان، با بازی آدام گریوز-نیل، کمک دست شرلوک هلمز در برخی از داستان های دویل و نمایش های اقتباسی بوده است. درقسمت "آخرین عهدش،" تام بروک در نقش شخصیتی به نام بیل ویگینز ظاهر شد که ترکیبیست از بیلی کمک دست شرلوک و ویگینز یکی از کودکان خیابانی در داستان های اصلی دویل بود.
 
 
8-وقتی واتسون به خانم هادسون می گوید "تقصیر تصویر گرست. نمی تونم کنترلش کنم. مجبور شدم این سبیل رو بذارم تا مردم منو بشناسند" به سیدنی پجت اشاره می کند که تصویرگر داستان های اصلی هلمز بوده است. گفته می شود تصویرگری پجت از شرلوک هلمز بر اساس بردار کوچک ترش والتر بوده است.
 
 
9-کافه ی اسپیدی که در شرلوک مدرن زیر آپارتمان هلمز و واتسون در 221 بی خیابان بیکر قرار دارد (و برای کسانی که علاقه مند هستند لوکیشن اصلی در خیابان گوئر شمالی قرار دارد) به مناسب این قسمت ویکتوریایی اسمش به رستوران و چای خانه ی اسپید وِلز تغییر کرده است. 
 
undefined
 
10-در محلی که در سری اصلی جمجمه ی بوفالوی وحشی قرار دارد (همان جایی که در نشان سه، مری جلوی آن ایستاده بود و این طور به نظر می رسید که شاخ های شیطانی دارد) در این قسمت با سر گوزن جایگزین شده است. به جای هدفون هایی که معمولا روی سر جمجمه قرار دارند سمعک ویکتوریایی گذاشته شده است. مارک گیتیس در تور 2015 صحنه ی فیلم برداری گفت "شوخی کوچیک آروله (جونز، طراح صحنه)"
 
 
11-در پیش گفتار کتاب خاطرات شرلوک هلمز دویل توصیف می کند که شرلوک "نامه های نخوانده اش را روی تاقچه به وسیله ی چاقویی جیبی نگه می دارد."
 
 
12-در همین پیش گفتار، دویل می نویسند که شرلوک هلمز "تنباکو برای پیپ کشیدن را در گیوه (Persian Slipper) نگه می داشت." در شرلوک مدرن به جای تنباکو از سیگار استفاده شده اما در این قسمت در حالت اصلی نمایش داده شده است.
 
 
13-نقاشی جمجمه که به دیوار 221بی خیابان بیکر مدرن نصب است با تصویر یک خانم ویکتوریایی که پشت میز آرایشش نشسته است جایگزین شده است که وقتی از دور دیده می شود، به شکل جمجمه به نظر می رسد.
 
 
14-همان جایی که 221 بی مدرن با صورت خندان متشکل از تیر تفنگ مزین شده است، در دوران ویکتوریایی بل حروف VR  که مخفف Victoria Regina(ملکه   ویکتوریا) ست جایگزین شده است.
 
 
15-یک شوخی دیگه ی آرول جونز (طراح صحنه) تبدیل آشپزخانه/آزمایشگاه 221 بی خیابان بیکر به دفتر کار به رنگ قرمز لاکی (اشاره به داستان های اصلی) بوده است.
 
 
16- لباس سیاهی که مری در این صحنه پوشیده است از پارچه ی بسیار ظریف ویکتوریایی اصیل درست شده است. چکمه هایش هم مخصوص ساخته شدند و بدل طرح های ویکتوریای اصیل هستند که درمورد کفش های مارتین فریمن و بندیکت کامبربچ همین طور بود. کف یکی از چکمه های "ویکتوریایی" کامبربچ برای یک صحنه ی اکشن با کف پلاستیکی ترمیم شد که به گفته ی طراح لباس سارا آرتور"اصیل نیست اما برای فیلم برداری لازم بود." 
 
 
17 -نقاشی بدون قابی که در سمت راست و پایین عکس دیده می شه تصویر فعال جنبش ضد بردگی هنری وارد بیچر است همان گونه که در داستان دویل "جعبه ی مقوایی"/"بیمار ساکن" توصیف شده است: "چشم های {واتسون} به سوی تصویر قاب نشده ی هنری وارد بیچر برگشتند که روی کتاب های {او} قرار داشت..." 
 
 
 
ترجمه از بیکر استریت 
 
 
 
***این پست حاوی مطالبی ست که داستان قسمت ویژه ی شرلوک را لو می دهد***
 
 
ما لحظه به لحظه ی قسمت ویژه ی شرلوک رو با دقت دیدیم تا نکته های ریزش رو دربیاریم. خطر لو رفتن داستان وجود دارد....
 
اگر در زمان پخش قسمت ویژه ی شرلوک "عروس نفرت انگیز" قدرت مشاهده ی درخشانتون به خاطر زیاده روی های سال نو ضعیف شده بود، جای نگرانی نیست!
 
ما با ذهن های (تقریبا) باز سریال رو دیدیم و به چند نکته ی خواندنی پی بردیم از جمله وایلدر خدمتکار باشگاه Diogenes، شوخی های سر صحنه ی فیلم برداری، اشاره به داستان های اصلی دویل، تصویرگری پَجِت، قسمت های قبلی سریال شرلوک و غیره...
 
18- وقتی شرلوک هلمز به جان واتسون می گوید "بازوِل (میرزا بنویس) من چیزی یاد گرفته" اشاره به جیمز بازول است که به خاطر نوشتن زندگی نامه ی ساموئل جانسون معروف شد. 
 
 
19- به گفته ی مارک گیتیس مجسمه ی سگ روی تاقچه اشاره به داستان "همون که سگ داره" یا به عبارتی "هیولای بسکرویلز" است.
 
 
20- عروس نفرت انگیز این قسمت به نام امیلیا ریکولتی برگرفته از جمله ای کوتاه در داستان "مناسک ماسگریو" دویل است که به پرونده ی "ریکولتی پاچنبری و همسر نفرت انگیزش" اشاره دارد. 
 
 
21- یکی از مغازه هایی که در صحنه ی تیراندازی عروس دیده می شود متعلق به سمساری به اسم جابز ویلسون است که اشاره به داستان "انجمن موسرخ ها"ی دویل است (همان طور که در عکس زیر می بینید که مارک گیتیس در فوریه 2015 در توییتر منتشر کرد).
 
 
22-شعری که امیلیا ریکولتی قبل از "عروسی بکش و در رو" ی خود می خواند، تصنیف ویکتوریایی به اسم "بانوی آسیاب" است.
 
 
23- وقتی شرلوک از جمله ی "هرگز دوقلو نیستند" کلافه می شود احتمالا اشاره به فیلم تلویزیونی "پرونده ی جوراب ابریشمی" دارد که در آن روپرت اورت و ایان هارت نقش هلمز و واتسون رو در مقابل مایکل فسبندر بازی کردند. اونجا (خطر لو رفتن داستان) واقعا دوقلویی وجود داشتند. 
 
 
24- ممکن است شرلوک اعتراض کند که واتسون هیچ وقت به "نکته ی قابل توجهی" اشاره نمی کند اما واتسون درست می گوید. به عنوان مثال: یک بار در "پرونده ی هویت"، دو بار در یک بند در "ماجرای مرد خمیده" و یک بار در "زردچهره." (همین طور حداقل یک بار در سریال شرلوک قسمت نشان سه)
 
 
25- دویل در داستان "پنج هسته ی پرتقال" نوشته بود که این بسته همانطور که توسط سر یوستس کارمایکل دریافت شده بود به عنوان پیشگویی مرگ فرستاده شده بود. اگر به یاد داشته باشید، قسمت "بازی بزرگ" سریال شرلوک این ایده را به روز رسانی کرده و به جای هسته ی پرتقال از پنج بوق تلفن استفاده کرده بودند. از قضا، بازیگر نقش سر یوستس کارمایکل در فیلم تلویزیونی شرلوک هلمز ساخت سال 2005 با نام "پرونده ی عجیب شرلوک هلمز و آرتور کانن دویل" در نقش سلدن ظاهر شده بود.
 
 
26- اعتراض همیشگی طرفداران سرسخت کتاب های هلمز این است که در داستان های اصلی دویل، شرلوک هرگز جمله ی "بدیهیه واستون عزیزم" را نمی گوید و این اصطلاح در اقباس های بعدتر بر سر زبان ها افتاد. با توجه به اینکه صحنه ی سقوط رایخنباخ فقط در ذهن شرلوک اتفاق می افتد، این اصطلاح از قصد در اینجا به کار رفته است. 
 
 
27- وایلدر، خدمتکار باشگاه Diogenes، احتمالا تجیلی از بیلی وایلدر است که نویسنده و کارگردان فیلم "زندگی خصوصی شرلوک هلمز" ساخت دهه ی 70 میلادی بود و خالقان سریال شرلوک، مارک گیتیس و استیون موفات از آن به عنوان یکی از محبوب ترین نسخه ی های شرلوک خود یاد می کنند. اتفاقا، بازیگری که نقش وایلدر را بازی می کند قبلا در فیلم تلویزیونی "بیمار مقیم" (1985) در نقش دوک روسی  و همین طور در نقش تیسان در داستان دکتر هو به نام "سرنوشت دالک ها" (1979) ظاهر شده بود. 
 
 
28- عریض شدن مایکرافت با توصیف اصلی دویل از برادر شرلوک در داستان "نقشه های بروس-پارتینگتون" هم خوانی دارد چرا که دویل او را "درشت و پهناور" با "بدنی چندش آور" (به نوشته ی دویل نه ما) معرفی کرده است . از قضا، بحث شرلوک و مایکرافت در مورد "پرونده ی خانه ی عمارت" و "آدامز" هر دو از داستان "مترجم یونانی" الهام گرفته اند.
 
 
29- آرول جونز و تیم ساخت دکورش واگن قطار رو طوری ساختند که بازسازی تصویر پجت باشد.
 
 
30- خانه ی کارمایکل در واقع خانه ی تینتسفیلد در شهر رکسال در نزدیکی بریستول است که به نهاد ملی تعلق دارد. از یکی از اتاق ها نیز به عنوان اتاق پذیرایی واتسون در صحنه ی صبحانه خوردن جان استفاده شده است. قبرستان آرنوس ویل، سردابه ی کلستون هال (که به عنوان سردخانه ی بیمارستان قسمت ویژه استفاده شد) و استودیو باتل یارد از دیگر لوکیشن های فیلم برداری در بریستول بودند.
 
 
31- این نقاشی جوزف ویلیام ترنر از سقوط رایخنباخ در قسمت آخر فصل دو نشان داده شد هنگامی که از شرلوک به خاطر برگرداندن این اثر هنری قدردانی شد.
 
 
32- یک فیل در اتاق است. همیشه یک فیل در اتاق است [این اصطلاح وقتی به کار می رود که حقیقت آشکاری وجود داشته باشد اما نادیده گرفته شود]
 
 
33- همانند شخصیت دوروتی در داستان "جادوگر شهر آز،" شرلوک هنگامی که دید خلبان هواپیمایی که به سوی تبعید می رفت، صورت خانم کارمایکل در رویای ویکتوریایی اش را داشت، آشناپنداری (دژاوو) را تجربه می کند. بخواهیم دقیق تر بگویم صورت کاترین مک کُرمَک [بازیگر نقش خانم کارمایکل]
 
 
34-و در آخر، دفترچه یادداشت مایکرافت پر از نوشته های جالب است که بی شک برای راه اندازی قدرت استنتاج طرفداران طراحی شده است. ریش قرمز، همان گونه که در آخرین عهدش فهمیدیم، اسم سگ دوران کودکی شرلوک و به گفته ی آگوستوس مگنسن یکی از اهرم های فشار او بود. Vernet ، اعداد صفر و یک، اسکارلت رول و دیگر چیزها رو می سپاریم به شما...
 
 
تعداد بازدید از این مطلب: 95
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

جمعه 21 آذر 1399 ساعت : 12:6 | نویسنده : شرلوک
بیست قاعده برای نوشتن داستان های کارآگاهی---نویسنده : Sherlock 221
نظرات


داستان کارآگاهی نوعی بازی فکری است یا حتی یک جور ورزش ذهنی. برای نوشتن یک داستان پلیسی قوانین مشخصی وجود دارند. شاید این قوانین نانوشته باشند اما به هر حال لازم الاجرا هستند و هر نویسنده معتبری در وادی داستان های پلیسی- جنایی، به آن ها احترام می گذارد. آن چه در ذیل می آید، نوعی عهد نامه است که بخشی از آن بر اساس تجربه تمامی نویسندگان بزرگ داستان های کارآگاهی و بخشی نیز بر اساس رهنمودهای درونی ضمیر هر نویسنده منصف در این عرصه است. 
1- خواننده و کارآگاه داستان باید از شانس برابری برای حل معما برخوردار باشند. همه سر نخ ها باید به طور واضح عنوان و توصیف شوند. 
2- به جز آن دسته از حقه هایی که مجرم اصلی داستان به کارآگاه می زند، نویسنده حق ندارد خواننده خود را گمراه کند.
3- نباید رابطه عاشقانه ای در کار باشد. هدف داستان، انداختن یک جنایتکار پشت میله های زندان است، نه رساندن دو کفتر عاشق به یکدیگر. 
4- نباید خود کارآگاه یا یکی از دستیارانش، جنایتکار داستان باشند. این کار، کلاهبرداری در روز روشن است مثل این است که یک سکه برنزی خیلی براق به جای یک سکه طلا به خواننده انداخته شود. 
5- داستان کارآگاهی باید یک کارآگاه داشته باشد و یک کارآگاه هم تا زمانی که کارآگاهی نکند، کارآگاه نیست. او باید شواهد و قرائن را جمع آوری کند و از طریق آن ها به کسی برسد که در فصل اول دست به جنایت زده است. چنان چه کارآگاهی قادر به کشف معما از طریق تحلیل صحیح شواهد به دست آمده نباشد، مثل یک بچه مدرسه ای ای است که جواب مساله حسابش را از حل المسائل پیدا می کند. 
6- دستِ مجرم باید به واسطه استنتاج های منطقی رو شود؛ نباید این کار اتفاقی یا به واسطه اعترافی بی دلیل صورت بگیرد. این طور معما حل کردن مثل این می ماند که خواننده را بفرستید شکار غاز وحشی و بعد وقتی که خسته و کوفته برگشت، به او بگویید:«راستی غاز تو دست منه.» 
7- جسد و داستان جنایی، مثل دو قلویی به هم چسبیده و هر چقدر که جسد به روش پیچیده تری به قتل رسیده باشد، بهتر است. جز قتل، هیچ جنایتی ارزش سیصد صفحه هیاهوی بیخودی را ندارد. گذشته از همه این حرف ها، خواننده باید به خاطر انرژی ای که صرف کرده و آن همه سختی ای که کشیده است، خسارت بگیرد. 
8- معمای داستان باید با روش های کاملاً طبیعی حل شود. استفاده از روش هایی مثل احضار روح و خواندن ذهن و گوی بلورین و مشابه این ها ممنوع است.خواننده وقتی شانس شرکت در بازی را دارد که قوه ادراکش را با یک کارآگاه معقول و منطقی مقایسه کند ولی اگر قرار باشد خواننده با عالم ارواح و بعد چهارم متافیزیک رقابت کند، از همان اول شکست خورده است. 
9- داستان باید فقط یک کارآگاه داشته باشد؛ تنها یک استنتاج گر، یک کاشف جنایت. وارد کردن دو، سه یا حتی یک تیم کارآگاهی برای حل یک معما، نه تنها باعث پراکندگی حواس و از میان بردن خط منطقی واحد می شود بلکه شانس رقابت منصفانه را از خواننده می گیرد. اگر بیش از یک کارآگاه وجود داشته باشد، خواننده مطمئن نیست رقیب اصلی اش کدام است مثل این می ماند که خواننده را تک و تنها بفرستد مسابقه دو امدادی. 
10- مجرم باید کسی باشد که نقش نسبتاً مهمی را در داستان ایفا کرده است؛ کسی که خواننده با او آشنا و به او علاقه مند باشد. 
11- جدا از این موضوع که چند قتل در داستان رخ می دهد، باید تنها یک مجرم وجود داشته باشد. البته مجرم می تواند یک همکار یا زیر دست هم داشته باشد اما تمام مسوولیت جنایت باید تنها روی شانه های یک نفر سنگینی کند. خشم خواننده باید تماماً معطوف به یک روح پلید شود. 
12- روش قتل و وسایل کشف آن باید علمی و منطقی باشند. لازم به ذکر است که روش های تخیلی و غیر واقعی جایی در یک رمان پلیسی ندارند. زمانی که نویسنده با روش های ژول ورنی وارد وادی فانتزی شود، دیگر از مرزهای داستان کارآگاهی خارج شده و مشغول بازیگوشی ور وادی ماجراجویی است. 
13- محافل مخفی، فراماسونری یا مافیا جایی در داستان های کارآگاهی ندارند. حتی یک جنایت مرموز و حساب شده هم به واسطه مجرم شناخته شدن چنین گروه هایی، بی برو برگرد تباه می شود. البته هر قاتل، تعدادی دوست دارد ولی این که انجمنی سری در اختیارش بگذاریم که به آن پناهنده شود، دیگر زیاده روی است. 
14- مجرم باید در نظر اول مبرا به نظر برسد؛ کسی که در حالت عادی در مظان اتهام قرار نگیرد. 
15- حقیقت معما باید در همه اوقات واضح باشد، البته با این فرض که خواننده به قدری زیرک باشد که آن را تشخیص دهد. این بدان معناست که وقتی خواننده بعد از اتمام کتاب آن را دوباره خواند، متوجه شود تمامی شواهد از همان اول به سمت مجرم اصلی داستان اشاره می کنند و بدین ترتیب اگر او به زیرکی کارآگاه می بود، می توانست بدون خواندن فصل آخر معما را حل کند. البته نیازی به گفتن این مسأله نیست که یک خواننده باهوش معمولاً بدون خواندن فصل آخر، معما را حل می کند.
16- نباید آخر داستان معلوم شود که جنایت رخ داده، در واقع خودکشی یا حادثه بوده است. پایان دادن یک ماراتن کارآگاهی با چنین فرودی، اغفال کردن خواننده های خوش قلبی است که به شما اعتماد کرده اند. 
17- یک داستان کارآگاهی باید فاقد پاراگراف های توصیفی طولانی، تعلیق های ادبی در ارتباط با خط های فرعی، یا تجزیه و تحلیل های موشکافانه شخصیت ها باشد. چنین مسائلی جایگاهی در ثبت یک جنایت و کشف و استدلال درباره آن ندارند. این کار ها هیجان را کاهش می دهند و مسائلی را مطرح می کنند که هیچ ربطی به هدف اصلی، یعنی طرح مسأله، تحلیل آن و کشف موفقیت آمیز آن ندارند. توصیف محیط و شخصیت ها تنها به اندازه ای لازم است که داستان را به جهان واقعی نزدیک کند. 
18- مجرم اصلی داستان، هرگز نباید یک جنایتکار کار کشته و گرگ باران دیده باشد. سر و کله زدن با جانی ها و راهزن ها کار پلیس محلی است نه نویسنده و کارآگاه ها ی خصوصی با استعداد. جنایت وقتی واقعاً جذاب است که به دست یک آدم ظاهر الصلاح که به خاطر اعمال خیریه اش معروف است، انجام شود. 
19- در تمامی داستان های کارآگاهی، انگیزه جنایت حتماً باید شخصی باشد. دسیسه ای بین المللی و سیاست های مربوط به جنگ، به مقوله ای دیگر در نویسندگی مربوط می شود(مثلاً داستان های جاسوسی و مأمور مخفی)، ولی داستان های کارآگاهی باید شخصی باقی بمانند. این داستان ها باید منعکس کننده تجربیات هر روزه خواننده باشند و به او راه خروجی برای احساسات و آرزو های سر خورده اش بدهند. 
20- و حالا برای این که مفاد این عهد نامه زوج شود، در این جا فهرست کوتاهی از مواردی را ذکر می کنم که هر نویسنده شرافتمندی از آن ها دوری می کند. این موارد بارها در ادبیات جنایی استفاده شده و برای هر خواننده واقعی داستان های کارآگاهی کاملاً شناخته شده اند. در واقع استفاده از آن ها مترادف است با بی ذوقی نویسنده: الف) کشف مجرم به وسیله مقایسه مارک ته سیگار های یافت شده در صحنه جنایت، با سیگار هایی که متهمان می کشند. ب)احضار روح جعلی برای ترساندن مجرم و وادار کردن او به اعتراف. پ)سگی که پارس نمی کند و نشان می دهد مجرم در واقع یک آشناست. ت)دارو هایی که مجرم را وادار به اعتراف می کند. خ)استفاده از دستگاه دروغ سنج و هر روش نخ نما شده دیگری که به دفعات در داستان های کارآگاهی قدیمی مورد استفاده قرار گرفته است. با پرهیز از این روش های کشف جرم، داستان کارآگاهی خود را نجات دهید.

 

تعداد بازدید از این مطلب: 97
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

جمعه 21 آذر 1399 ساعت : 12:5 | نویسنده : شرلوک
چند مصاحبه با جرمی برت--- با تشکر از DK عزیز برای آپلود و فرستادن لینک های زیر
نظرات

 

(عکس مربوط به لینک دومه)
 
لینک اول : 55.2 مگابایت
 
لینک دوم: 12.6 مگابایت
 
لینک سوم: 50.1 مگابایت
تعداد بازدید از این مطلب: 108
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

جمعه 21 آذر 1399 ساعت : 12:4 | نویسنده : شرلوک
اطلاعات کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



آخرین مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
درباره ما
I'm bored of being bored because being bored is SO boring since 2011 (عضو باشگاه نویسندگان میهن بلاگ) Bakerstreet.ir
منو اصلی
آرشیو مطالب
نویسندگان
پیوندهای روزانه
دیگر موارد
آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 126
:: کل نظرات : 0

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 2

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 54
:: باردید دیروز : 0
:: بازدید هفته : 54
:: بازدید ماه : 114
:: بازدید سال : 736
:: بازدید کلی : 736
چت باکس

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)
تبادل لینک هوشمند

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان شرلوک هلمز ساکن ۲۲۱ بی خیابان بیکر و آدرس bakerstreet.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.